مخیله

لغت نامه دهخدا

مخیله. [ م ُ خ َی ْ ی ِ ل َ / ل ِ ] ( ع اِ ) خیال و توهم و پندار. ( ناظم الاطباء ). مخیلة. رجوع به مخیلة شود.
- قوه مخیله ؛ قوه خیال. ( ناظم الاطباء ). رجوع به قوه مخیله شود.

فرهنگ معین

(مُ خَ یِّ لِ ) [ ع . مخیلة ] (اِ. ) قوة تخیل و تصور.
(مَ لَ یا لِ ) [ ع . مخیلة ] (اِ. ) ۱ - گمان ، پندار. ۲ - کبر، تکبر. ۳ - ابری که آن را بارنده گمان برند.

فرهنگ عمید

قوۀ تخیل، تصور، مرکز تخیل در مغز.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مخیل : ۱- خیال کننده . ۲- قوهای که موجب تخیل شود مرکز خیال : احتمال نمیداد که خلاف رضای او در مخیل. سپاه گذرد . جمع : مخیلات .
نام قوتی که خیال هم گویند

ویکی واژه

مخیلة
گمان، پندار.
کبر، تکبر.
ابری که آن را بارنده گمان برند.
مخیلة
قوة تخیل و تصور.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم