زشت خویی

لغت نامه دهخدا

زشت خویی.[ زِ ] ( حامص مرکب ) بدخویی. کج خلقی. ( ناظم الاطباء ).عمل زشت خوی : معاسرة؛ زشت خویی کردن. ( منتهی الارب ).
تو از زشت خویی نگفتی ورا.
بر آتش زدی جان و دیده مرا.فردوسی.که سگ با همه زشت خویی چو مرد
مر او را به دوزخ نخواهندبرد.سعدی ( بوستان ).اگر زشت خویی بود در سرشت
نبیند ز طاووس جز پای زشت.سعدی ( بوستان ).تندی و بدی و زشت خویی
چندانکه همی کنی نکویی.سعدی.رجوع به زشت خو و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ عمید

بدخویی، بدخلقی.

فرهنگ فارسی

بد خویی کج خلقی زشت خویی کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال میلادی فال میلادی فال مارگاریتا فال مارگاریتا استخاره کن استخاره کن