سرسختی

لغت نامه دهخدا

سرسختی. [ س َ س َ ] ( حامص مرکب ) سرکشی و استکبار. ( آنندراج ). مقاومت شدید. لجاج. پرطاقتی :
ز شمشیرش عدو را گر خبر بود
نمی کرد اینقدرسرسختی از خود.شفیع اثر ( از آنندراج ).|| بی احتیاطی. بی پروایی. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. جان سختی.
۲. بی پروایی.
۳. لجاجت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال فنجان فال فنجان فال تماس فال تماس فال کارت فال کارت