لغت نامه دهخدا صعب العلاج. [ ص َ بُل ْ ع ِ ] ( ع ص مرکب ) دشوار درمان پذیر. بیماریی که به آسانی به نشود. مرضی که بزودی درمان نیابد و معالجه آن دشوار باشد.
فرهنگ فارسی مرضی که بسختی درمان پذیرد مقابل سهل العلاج : مثل بیماری که غده صعب العلاجش را عمل کرده اند نخود را راحت و سبک میدید .دشوار درمان پذیر