سردین

لغت نامه دهخدا

سردین. [ س َ ] ( اِ ) یونانی «سردین » ، انگلیسی «ساردین » . ( اشتینگاس ). و نیز به همین املاء در فرانسه مستعمل است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). به لغت اهل مغرب نوعی از ماهی باشد که آن را بیونانی سماریس خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) : و رأس السردین المالح اذا احرق و ذلک به علی لسعةالعقرب نفع نفعاً بیناً. ( ابن البیطار ). و رجوع به ساردین شود.

فرهنگ عمید

= ساردین

فرهنگ فارسی

( اسم ) گونه ای ماهی استخوانی که حداکثر طولش تا ۲۵ سانتیمتر میرسد و بدنش پوشیده از فلسهای نسبتا درشت نازک و نوک تیز است رنگ بدنش سبز و در قسمتهای پشت آن خط آبی رنگ بمحاذات تیره پشت حیوان قرار دارد . پهلو ها و شکم حیوان سفید و نقره یی است ماهی مذبور را جهت تغذیه و ساختن کنسرو صید میکنند .
یونانی سردین انگلیسی سردین اشتنگاس و نیز بهمین املائ در فارنسه مستعمل است

فرهنگ اسم ها

اسم: سردین (دختر، پسر) (فرانسوی، یونانی)
معنی: سمارسیس، ساردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال جذب فال جذب فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تاروت فال تاروت