لابه گری

لغت نامه دهخدا

لابه گری. [ ب َ / ب ِ گ َ ] ( حامص مرکب ) تملّق. تبصبص. اسدی در لغت نامه گوید: لامانی و لاوه ، چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن ( ؟ ) :
هر چه در خانه داشت ما حضری
پیشش آورد و کرد لابه گری.نظامی.پس یقین گشتش که مطلق آن سریست
چاره او را بعد از این لابه گریست.مولوی.

فرهنگ عمید

۱. تضرع، زاری.
۲. چاپلوسی.

فرهنگ فارسی

۱- تضرع زاری . ۲- چاپلوسی تملق : پس یقین گشتش که مطلق آن سریست چاره او را بعد ازین لابه گریست . ( مثنوی لغ. ) ۳- مکر خدعه فریب .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم