قرشی

لغت نامه دهخدا

قرشی. [ ق ُ رَ شی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به قبیله قریش :
تا اصل مردم علوی باشد از علی
تا تخم احمد قرشی باشد از قصی.منوچهری.
قرشی. [ ق َ ] ( اِخ ) نخشب. شهری به ترکستان. ( برهان قاطع: ماه نخشب ). نام شهر نسف ( نخشب ) است. ( حاشیه برهان چ معین ).
قرشی. [ ] ( اِخ ) شاعری است. درمجالس النفایس آورد که : در سمرقند میبود، و در بازار دکان صحافی داشته و جمیع ظرفاء در دکان او جمع میگشته اند، او از این جمعیت پریشان میگشته زیرا که مانعمشتری میشده اند، و مولانا در شکایت این مطلع گفته :
نیست آیین محبت کردن از یاری گله
ورنه زآن بدعهد میکردیم بسیاری گله.
خطائی تخلص اوست و قبرش در سمرقند است. ( مجالس النفایس چ بانک ملی ص 220 ).
قرشی. [ ق ُ رَ شی ی ] ( اِخ ) حسان بن محمدبن احمدبن هارون قرشی ، مکنی به ابوالولید. از فقیهان است. وی امام عصر خود و فقیه خراسان بود. و نزد ابوالعباس احمدبن شروع فقه را فراگرفته و به خراسان مراجعت کرده است. مجلس درس او مجمع فقیهان و مردم بوده است. ابوعبداﷲ حافظ از او روایت و در تاریخ خود از او یاد کند و گوید: ابوالولید قرشی فقیه در عصر خود، امام محدثان خراسان است. وی پارساترین دانشمندی است که من تاکنون دیده ام. او در شب جمعه پنجم ربیعالاول سال 349 هَ.ق. وفات یافت و در مقبره نصربن زیاد قاضی به خاک سپرده شد. ( انساب سمعانی ).
قرشی. [ ق ُ رَ شی ی ] ( اِخ ) حیدربن محمد، مکنی به ابوالصهباء. از محدثان و ازمردم نیشابور است. وی از ابوبکر محمدبن اسحاق بن خزیمة روایت کند. او در ذی الحجه سال 373 هَ.ق. در حالی که یکصدوسه سال داشت وفات یافت. ( انساب سمعانی ).
قرشی. [ ق ُ رَ شی ی ] ( اِخ ) سعیدبن عباس بن محمدبن علی بن محمدبن سعیدبن عبداﷲبن امیةبن خالدبن ضراربن محرزبن حارثةبن ربیعةبن عبدالعزی بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصی بن کلاب قرشی شریف ، مکنی به ابوعثمان. از مردم هرات است. وی از راویان راستگو ومورد اطمینان بوده و از عباس بن فضل و ابوالفضل بن حمیرویه و ابوحاتم محمدبن یعقوب و محمدبن حمدان و ابوسعید عبداﷲبن محمد رازی و گروهی دیگر روایت شنیده است.ابوبکر خطیب گوید: وی به سال 413 هَ.ق. از سفر حج به بغداد آمد و در آن شهر حدیث گفت و به سال 432 یا 433 هَ.ق. در هرات وفات یافت. ( از انساب سمعانی ).
قرشی. [ ق ُ رَ شی ی ] ( اِخ ) عبداﷲبن محمدبن عبید، مکنی به ابوبکر و معروف به ابن ابی الدنیا. از محدثان و مردی راستگو و ثقه بود، و کودکان خلفا را درس میداد، وی از پدر خود و سعیدبن سلیمان و خالدبن خداش مهلبی و گروهی دیگر روایت شنیده و حرب بن محمدبن ابواسامة و محمدبن خلق و کیع و جماعت دیگری از او روایت دارند. وی در جمادی الاولای سال 281 هَ.ق. وفات یافت. ( انساب سمعانی ).

فرهنگ فارسی

نامی است که مغولان به شهر [ نخشب ] ( نسف )اطلاق کردند زیرا جغتاییان کبک در آنجا قصوری بنا کردند و بتبع آن تمام ناحیه را بدین نام خواندند
قریشی: منسوب به قریش، ازقبیله قریش
( صفت ) منسوب به قریش از قبیله قریش .
عبدالله بن محمد بن عبید مکنی به ابوبکر و معروف به ابن ابی الدنیا از محدثان و مردی راستگو و ثقه بود .

دانشنامه آزاد فارسی

قَرْشی
(یا: قارشی؛ به فارسی نَخْشَب یا نَسَف) شهری در جنوب ازبکستان، به فاصلۀ ۳۵۵ کیلومتری شمال مرز ازبکستان با افغانستان. مرکز استان کشکه دریا است و ۲۲۷ هزار نفر جمعیت دارد (۲۰۰۶). قرشی با قدمتی بسیار بر سر راه مسیر کاروان رو از سمرقند و بخارا تا افغانستان و هند قرار داشته است. بعدها بخشی از خانات بخارا شد و تا قرن ۷ ق/۱۴ م نَخْشَب یا نَسَف نام داشت. نسف مُعرّب نخشب است. از آن به عنوان بزرگ ترین و زیباترین شهرهای ماوراءالنهر یاد شده است. بعدها به واسطۀ رود قرشی که از میان شهر می گذرد، قَرْشی نام گرفت. این شهر امروزه با راه آهن به تاشکند، آلماتی، و قزاقستان مرتبط است. انستیتوی تربیت معلم و سالن تئاتر و سینما دارد. فرش های آن معروف است. عزیزالدین نَسَفی، عارف ایرانی قرن ۷ ق صاحب کتاب انسان کامل و احمد نخشبی پارسی گوی هند صاحب کتاب طوطی نامه از اهالی این شهر بوده اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قرشی (ابهام زدایی). قرشی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • ابوعبدالله محمدقرشی، اَبو عَبْدُ اللهِ قُرَشی، محمد بن احمد بن ابراهیم قرشی هاشمی (د ۵۹۹ق/ ۱۲۰۳ م)، عارف اندلسی• باقر شریف قرشی، از علمای قرن چهاردهم هجری قمری• سید علی اکبر قرشی، از علمای معاصر• بسر بن ارطاة قرشی، از سرداران معاویه و غارتگر حرمین در خلافت امام علی (علیه السّلام)• یوسف بن یحیی قرشی بویطی، از فقها و محدثان عامه و جانشین شافعی
...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال تک نیت فال تک نیت فال انگلیسی فال انگلیسی فال تخمین زمان فال تخمین زمان