سخت جانی

لغت نامه دهخدا

سخت جانی. [ س َ ] ( حامص مرکب ) گران جانی :
آزاد کنم ز سخت جانی
وآباد کنم به سخت رانی.نظامی.شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود.شکیبی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت سخت جان .
گران جانی

فرهنگستان زبان و ادب

{hardiness, stress tolerance} [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] میزان مقاومت موجود زنده در مقابل تنش های محیط
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال ابجد فال ابجد