لامز

لغت نامه دهخدا

لامز. [ م ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از لمز به معانی آشکار شدن پیری و اشاره کردن به چشم و مانند آن و عیب کردن و زدن و دور کردن و سپوختن. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

اشکار شدن پیری و اشاره کردن بچشم و مانند آن و عیب کردن و ...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت فال چوب فال چوب