( قومة ) قومة.[ ق َ م َ ] ( ع مص ) بهمه معانی رجوع به قیام ( مص ) شود. || یک بار برخاستن. ( از اقرب الموارد ) || مابین الرکعتین قومة؛ یعنی دروا شدن میان رکوع و سجود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) قومة الانسان ؛ بالای مردم. قامت انسان. قومة. [ ق َ وَ م َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قائم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قائم شود.
فرهنگ عمید
مستحفضان، نگهبانان.
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) جمع قائم ( قایم ) نگهبانان مستحفظان : قریب پنجاه شصت هزار سوار شمشیر زن بر گستواندار که به ظاهر بلخ در حلقه قومه خاص مرتب بودند ... بهمه معانی یا یک بار برخاستن
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی قَوْمُهُ: قومش معنی یَقْدُمُ قَوْمَهُ: پیشاپیش قوم خود میآید ریشه کلمه: قوم (۶۶۰ بار)ه (۳۵۷۶ بار)