قطره فشان

فرهنگ عمید

قطره فشاننده، آنچه مایعی از آن قطره قطره افشانده شود، آنچه از آن قطره فروریزد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه از آن قطره فرو ریزد ریزنده ۲ - بخشنده ۳ - رونده پوینده : براه دوست چو سالک شدیم قطره فشان نشان آبله در راه جستجو شستیم .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم