عجاف

لغت نامه دهخدا

عجاف. [ ع ُ ] ( ع اِ ) نوعی از خرما. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
عجاف. [ ع ِ ] ( ع اِ ) حنظل. || زمانه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( ص ، اِ ) ج ِ اعجف. ( غیاث اللغات از منتخب ) ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). رجوع به اعجف شود.

فرهنگ فارسی

حنظل زمانه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عِجَاف: لاغرها (جمع عجفاء)
ریشه کلمه:
عجف (۲ بار)
(بر وزن فرس) لاغری. «عَجَفتِ الشّاةُ عَجَفاً: ذَهَبَ سِمَنُها وَ ضَعُفَ» مذکر آن اعجف و مؤنثش عجفاء است و جمع اعجف عجاف بکسر عین می‏باشد فقط دوبار در قرآن آمده است ،. من هفت گاو فربه می‏بینم که هفت گاو لاغر آنها را می‏خورند. در مجمع فرماید: افعل بر وزن فعال جمع نیاید مگر عجاف.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال انبیا فال انبیا فال نخود فال نخود فال کارت فال کارت