سم پاشی

لغت نامه دهخدا

سمپاشی. [ س َ ] ( حامص مرکب ) پاشیدن سم در جائی برای انهدام حشرات ، مانند: مگس ، پشه و غیره. ( فرهنگ فارسی معین ). || بمجاز، گفتن سخنانی برای تولید اختلاف در میان جمعی و ایجاد فساد، یا تبلیغ بد کردن ضد کسی. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. پاشیدن سم در جایی برای از بین بردن حشرات.
۲. (کشاورزی ) پاشیدن سم های مختص به گیا هان و درختان برای نابود ساختن آفات نباتی.
۳. [عامیانه، مجاز] تبلیغات بد و گفتن سخنانی که باعث فتنه و فساد و اختلاف میان جمعی از مردم بشود.

فرهنگ فارسی

۱ - پاشیدن سم در جایی برای انهدام حشرات مانند مگس پشه و غیره . ۲ - گفتن سخنانی برای تولید اختلاف در میان جمعی و ایجاد فساد یا تبلیغ بد کردن ضد کسی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم