سبیلی

لغت نامه دهخدا

سبیلی. [ س َ ] ( ق ) به سبیل. برایگان. مفت. مجانی :
ز بس کو داد سیم و زر سبیلی
نماند اندر جهان نام بخیلی.( ویس و رامین ).
سبیلی.[ س َ ] ( ص نسبی ) نسبتی است مر سبیلة را و آن بطنی است از قضاعة. ( الانساب سمعانی ) ( لباب الانساب ص 531 ).

فرهنگ عمید

= اسبله

فرهنگ فارسی

نسبتی است مرسبیله را وان بطنی است از قضاعه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَبِیلِی: راه و روش من
ریشه کلمه:
سبل (۱۸۱ بار)ی (۱۰۴۴ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال زندگی فال زندگی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال امروز فال امروز