رخنه گر

لغت نامه دهخدا

رخنه گر. [ رَ ن َ / ن ِ گ َ ] ( ص مرکب ) رخنه کننده. شکافنده. رخنه ساز. کافنده :
رخنه گر ملک سرافکنده به
لشکر بدعهد پراکنده به.نظامی.چو نیست سایه ز پستی بنای ذوق مرا
چه غم که چرخ به دیوار عیش رخنه گر است.واله هروی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

رخنه کننده شکافنده رخنه ساز کافنده .

فرهنگستان زبان و ادب

{hacker} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] کسی که از رایانه برای دستیابی غیرمجاز به داده ها و معمولاً به قصد تخریب، بهره می گیرد؛ این واژه ابتدا به معنی کاربر جدی و مشتاق رایانه به کار می رفت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت فال انگلیسی فال انگلیسی فال زندگی فال زندگی