رای جستن

لغت نامه دهخدا

رای جستن. [ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) استصواب. استشارت. نظر خواستن. مشورت خواستن. طلب اظهار نظر :
چو دارا در آن داوری رای جست
دل رایزن بود در رای سست.نظامی. || اظهار نظر کردن. اظهار عقیده کردن. بیان نظریه و عقیده کردن :
خلاف رای سلطان رای جستن
بخون خویش باشد دست شستن.سعدی.

فرهنگ فارسی

استصواب . استشارت . نظر خواستن . مشورت خواستن . طلب اظهار نظر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال امروز فال امروز فال نوستراداموس فال نوستراداموس استخاره کن استخاره کن