زاری زار

لغت نامه دهخدا

زاری زار. [ ی ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب )
- به زاری زار ؛ زار زار :
مرا ز چشم و سیه زلف یار یاد آمد
فرونشستم و بگریستم بزاری زار.فرخی.- || به خواری. به ذلّت. با مذلّت : بعد از آن [ فرعون ] فرمود تا آن مهتران را بزاری زار بکشتند.( مجمل التواریخ و القصص ).
و رجوع به زارزار شود.

فرهنگ فارسی

خواری ذلت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت فال ای چینگ فال ای چینگ