رواندن

لغت نامه دهخدا

رواندن. [ رَ دَ ] ( مص ) راه بردن. به راه رفتن واداشتن. روانیدن : آن خدای که قادر است که ایشان را بر پاها برواند قادر است که در قیامت برو برد. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). و رجوع به روانیدن شود.

فرهنگ عمید

۱. به راه رفتن واداشتن، به راه انداختن.
۲. فرستادن.
۳. جاری کردن.
۴. جریان دادن، رایج کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم