رهب

لغت نامه دهخدا

رهب. [ رَ ] ( ع مص ) رَهَب. ( ناظم الاطباء ). ترسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 54 ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
رهب. [ رَ هََ ] ( ع مص ) رَهب. رُهب. رُهبان. رَهبان. ترسیدن. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به رَهب و رُهب شود.
رهب. [ رُ ] ( ع مص ) رَهب. ( ناظم الاطباء ). ترسیدن. ( صراح اللغة ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( المصادر زوزنی ). رجوع به رَهب شود.
رهب. [ رَ ] ( ع ص ، اِ ) شتر ماده ٔلاغر. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). شتر ماده لاغر، و به شتری که در سفر به کار می رود و خسته می شود نیز اطلاق شده است. ( از اقرب الموارد ). || شتر نر قوی کلان جثه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || مردم نزار. ( مهذب الاسماء ). || پیکان تنک و باریک. ج ، رِهاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). پیکان تنک. ( مهذب الاسماء ).
رهب. [ رَ هََ ] ( ع اِ ) رُهب. آستین. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آستین ، و فی الصراح قال السجاوندی فی عین المعانی الرُهب ، الکم فی قوله تعالی : و اضمم الیک جناحک من الرهب. ( قرآن 32/28 )؛ ای من الکم و هی لغة بنی حنیفة و حمیر. ( منتهی الارب ). به لغت حمیر آستین را گویند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به رُهب شود.
رهب. [ رُ ] ( ع اِ ) رَهَب. به لغت بنی حنیفة و حمیرآستین است. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به رَهَب شود.

فرهنگ فارسی

به لغت بنی ضیعه و حمیر آستین است

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۲(بار)
ترس. راغب گوید «الرهبة و الرهب: مخافة تحرز و اضطراب» ولی صحاح و قاموس و اقرب و مجمع آن را مطلق خوف گفته‏اند البته شما در دل آنها از خدا پر مهابتتراید. به وسیله آن آمادگی، دشمن خدا و دشمن خود را می‏ترسانید. * . معنی این آیه در «جنح» گذشت. * . اگر در استرهاب طلب ملاحظه شود مراد آن است که خواستار ترساندن حاضرین شدند و غرضشان ترساندن بود ولی بیضاوی گوید: آنها زا به شدّت ترساندند و در اقرب گوید «استرهبه: خوفّه» همچنین است قول صحاح.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تک نیت فال تک نیت فال ای چینگ فال ای چینگ فال فنجان فال فنجان