خوش نما

لغت نامه دهخدا

خوش نما. [ خوَش ْ / خُش ْ ن ُ / ن ِ / ن َ ] ( ص مرکب ) خوش منظر. منظری. دیداری. اَنِق. حَسَن ُالْمَنظَر. نیکومنظر. نیکونما. خوبرو. ( یادداشت مؤلف ). مقابل بدنما.
- خوشنما نبودن ؛ در انظار خوب نبودن. مخالف آداب نیک و اخلاق حسنه بودن. خوشایند نبودن.

فرهنگ عمید

۱. ویژگی هرچیزی که به نظر خوب می آید و ظاهرش خوشایند باشد.
۲. خوش منظره.

فرهنگ فارسی

خوش نظر منظری

دانشنامه عمومی

خوش نما (سرده). خوش نما ( نام علمی: Rhaponticum ) نام یک سرده از تیره کاسنیان است.

دانشنامه آزاد فارسی

گیاهان متعلق به جنس Rhaponticum از تیرۀ مرکبان (کاسنی). این گیاهان، علفی، پایا، بدون خار، دارای برگ های سبز چرمی و یا علفی، غالباً پوشیده از کرک های تارعنکبوتی و کرکینه پوش اند. کپه ها در این گیاهان پرگل و گل ها هم جنس اند. این جنس در ایران دو گونه در شمال غرب و گیلان دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم