خوش خبر

لغت نامه دهخدا

خوش خبر. [ خوَش ْ / خُش ْ خ َ ب َ ] ( ص مرکب ) نویددهنده. مژده دهنده. ( ناظم الاطباء ). مژده ور. ( یادداشت مؤلف ) :
نکته روح فزا از دهن دوست بگو
نامه خوش خبر از عالم اسرار بیار.حافظ.آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد
تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم.حافظ.مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد.حافظ.- خوش خبر باش ؛ به قاصد نورسیده و تفألاً به کلاغ و جغد گویند چون بانگ کند. چون کلاغ یا جغدی بر بالای خانه ای نشیند و آواز دهد زنان برای رفع نحوست آن گویند: خوش خبر باش.
- خوش خبر دادن ؛ نوید نیکی دادن. مژده ای دادن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

ویژگی آن که خبر خوش می آورد، مژده دهنده.

فرهنگ فارسی

نوید دهنده مژده دهنده

دانشنامه عمومی

خوش خبر (ایغدیر). خوش خبر ( به ترکی استانبولی: Hoşhaber ) یک منطقهٔ مسکونی در ترکیه است که در ناحیه سورمالو واقع شده است. خوش خبر ۲٬۶۹۲ نفر جمعیت دارد و ۸۷۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال ارمنی فال ارمنی فال سنجش فال سنجش فال راز فال راز