لغت نامه دهخدا
گزیت رز بارور شش درم
بخرماستان بر همین زد رقم.فردوسی.دوهزار سوار سلطان ترکمان درخرماستانهاشان کمین نشاندند. ( تاریخ بیهقی ).
گر تخم و بار من نبریدی برغم دیو
خرماستان شدستی اکنون دیار من.ناصرخسرو.تنی چند در خرقه راستان
گذشتیم بر طرف خرماستان.سعدی ( بوستان ).مذارع ؛ خرماستان نزدیک شهر. ( منتهی الارب ).