خاموش لب

لغت نامه دهخدا

خاموش لب. [ ل َ ] ( ص مرکب ) بی سخن. بی صدا. ساکت. بی کلام. || بی حرکت. ساکن. غیرمتحرک :
دلو از کله های آفتابی
خاموش لب از دهن پرآبی.نظامی.

فرهنگ فارسی

بی سخن بی صدا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال لنورماند فال لنورماند فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال راز فال راز