دارالسرور

لغت نامه دهخدا

دارالسرور. [ رُس ْ س ُ ] ( ع اِ مرکب ) بهشت. ( ناظم الاطباء ). مقابل دارالغرور ( دنیا ). || جهان دیگر :
ز ما زحمت خویش دارید دور
شما وین سرا، ما و دارالسرور.نظامی.گفت رو من یافتم دارالسرور
وارهیدم از چه دارالغرور.مولوی ( مثنوی ج 4 ص 467 ).|| ( اِخ ) لقبی که به شهر بجنورد داده شده است. ( مسکوکات ایران رابینو ص 98 ). || شهر لاهور را در زمان شاهان گورکانی گفته اند. ( تذکره میخانه ص 460 ). || شهر نیشابور را گفته اند. ( تذکره ٔمیخانه ص 526 ).
دارالسرور. [ رُس ْ س ُ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان فشگل دره ، بخش آبیک شهرستان قزوین. نه هزارگزی شمال باختر آبیک سه هزارگزی راه شوسه. دامنه. سردسیر. سکنه 128 تن. آب آن از قنات و در بهار از رودخانه آتانک. محصول آن غلات ، لوبیا، مختصر انگور. شغل اهالی زراعت و عمله گی ، قالی و جاجیم بافی. راه آن مالرو است. ماشین میتوان برد. از آثار قدیمه آن قلعه خرابه ای است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 86 ).

فرهنگ عمید

۱. جای شادمانی.
۲. بهشت.

فرهنگ فارسی

عنوان شهر (( بروجرد ) ) در عهد قاجاریه است .
جای شادمانی، بهشت
شهر نیشابور را گفته اند
( اسم ) ۱- جای نشاط و شادمانی . ۲- جهان دیگر آخرت ۳- بهشت فردوس .
دهی جزئ دهستان فشگل دره بخش آبیک شهرستان قزوین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال ارمنی فال ارمنی فال شمع فال شمع