لائح

لغت نامه دهخدا

لائح. [ ءِ ] ( ع ص ) آشکار. پیدا. پیداشونده. || درخشان. ( غیاث ).
لائح. [ ءِ ] ( اِخ ) نامی است شخصی را و او از بعض روافض قطعه ذیل را نقل کرده است :
اذا المرجی سرک ان تراه
یموت بدائه من قبل موته
فجدد عنده ذکری علی
وصل علی النبی و اهل بیته.( البیان والتبیین ج 3 ص 209 ).

فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) پیدا شونده . ۲- ( صفت ) آشکار هویدا : او ( امیرمنتصر ) این قطعه - که آثار مردی از معانی آن ظاهر و لایح است - انشا کرد . ۳- درخشان .
نامی است شخصی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت فال مکعب فال مکعب