طائفه

لغت نامه دهخدا

( طائفة ) طائفة. [ ءِ ف َ ] ( ع اِ ) تأنیث طائف. پاره. گروه از هر چیزی. الشباب شعبة من الجنون ؛ ای طائفة منه. ( منتهی الارب ). رجوع به «شعبه » شود. || از یک ببالا یا کمتر از هزار. ( منتهی الارب ). || دو مردیا یک مرد. پس به معنی نفس باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گروه مردم. ( غیاث اللغات از منتخب ). گروه. دسته. تیره. جماعت : ودّت طائفة من اهل الکتاب. ( قرآن 62/3 )؛ یعنی خواستند جماعتی از اهل کتاب. ( تفسیر ابی الفتوح رازی ). و قالت طائفة؛ یعنی گفتندگروهی ، و جماعت را برای آن طائفة خوانند تشبیها بالرفقة الطائفة فی الاسفار. ( تفسیر ابی الفتوح ، آل عمران آیه 65 ). || آنان که در رای دین یکی بوده و از دیگران ممتازند. ج ، طوایف : از عراق گروهی را با خویشتن بیاورده بودند... و ایشان را میخواستند بروی استادم بر کشند... و آن طائفة از حسد وی هر کسی نسختی کرد. و شرم دارم که بگویم بر چه جمله بود. ( تاریخ بیهقی ). خلعتهای تاش و طاهر و طائفه که بجنگ گوهر آگین شهر رفته بودند... بفرستیم. ( تاریخ بیهقی ).
سخن حکمتی از حجت بپذیری
گر تو از طایفه حیدر کرّاری.ناصرخسرو.هر طایفه ای بمن گمانی دارند
من ز آن خودم هر آنچه هستم هستم.خیام.و چون یکچندی بگذشت و طائفه ای از امثال خود را در مال و جاه بر خویشتن سابق دیدم نفس بدان مایل گشت. ( کلیله و دمنه ). بدانکه هر طائفه ای را منزلتی هست. ( کلیله و دمنه ). هر طائفه ای که دیدم در ترجیح دین خویش سخنی میگفتند. ( کلیله و دمنه ). بیهقی چون بسر حد ولایت فارس رسید، طائفه ای از لشکر عضدالدوله بخدمت او رفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 290 ). طائفه ای از جهة متابعت پادشاهان و بیم جان پای بر رکنی از آن نهاده. ( گلستان ). وقتی در سفر حجاز طائفه جوانان صاحبدل همدم من بودند. ( گلستان ). با طائفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم. ( گلستان ). || طائفة من اللیل ؛ پاسی از شب. پاره ای از شب. || ناحیه. || جانب چیزی. ( منتهی الارب ). || کاو کرانی که در خرمن بود. ( مهذب الاسماء ) .

فرهنگ فارسی

۱ - مونث طایف . ۲ - جماعتی از مردم دسته گروه . ۳ - پارهای از چیزی جمع : طایفات ( طائفات ) طوایف ( طوائف ) .
تانیث طائف پاره یا جانب چیزی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی طَائِفَةٌ: طائفه - جماعتی از انسانها (طائفه به معنای جماعتی از انسانها است و گویا بدین مناسبت جماعتی از انسانها را طائفه نامیدهاند ، که عرب قبل از آنکه به زندگی شهرنشینی برسند ، شعبه شعبه و قبیله قبیله بودند و هر قبیلهای در گوشهای از بیابان زندگی میکردند ، تابس...
معنی طَّائِفَتَانِ: دو طائفه
معنی طَّائِفَتِیْنِ: دو طائفه
معنی بَیَّتَ: شب نشینی کرد (از کلمه بیتوته به معنای ادراک شب است چه باخواب همراه باشد و یا نباشد مراد از بیتوته در شب در حال سجده و حال ایستاده در عبارت "وَﭐلَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً "این است که : شب را به عبادت خدا به آخر میرسانند و در ع...
ریشه کلمه:
طوف (۴۱ بار)
«طائِفَةٌ» از مادّه «طواف» به معنای حرکت دور چیزی است، و از آنجا که در گذشته برای مسائل ایمنی و امنیتی، به صورت دسته جمعی، مسافرت می کردند، واژه «طائِفَة» بر آنها اطلاق شد، سپس به هر گروه و جمعیتی «طائِفَة» گفتند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی فال مکعب فال مکعب فال عشقی فال عشقی