جان برد

لغت نامه دهخدا

جان برد. [ جام ْ ب ُ ] ( حامص مرکب ) سلامت و محفوظ ماندن. ( آنندراج ). خلاص و رهائی انفرادی :
بجان برد خود هر کسی گشته شاد
کس از کشته ٔکس نیاورده یاد.نظامی.رجوع بجان بردن شود.

فرهنگ عمید

جان بردن، جان به در بردن، جان در بردن، رهایی از مرگ: به جان بردِ خود هر کسی گشته شاد / کس از کشتهٴ خود نیاورد یاد (نظامی۵: ۸۴۲ ).

فرهنگ فارسی

سلامت و محفوظ ماندن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم