لغت نامه دهخدا
بردم طاوس ماه ، بر سر هدهد کلاه
بر رخ دراج گل بر لب طوطی بقم.منوچهری.کجا خنجر از زخم بفراختی
بر الماس آب بقم تاختی.اسدی ( گرشاسب نامه ).آب مهر دوستانت خورده زان خوش گشت عود
خون بدخواهانت خورده گشت از آن رنگین بقم.مسعودسعد.به اره گر ز سرش تا قدم فرود آرند
دو نیمه گردد زوناچکیده خون چو بقم.مسعودسعد....بترسید [ صیاد ] و از بیم خون در تن وی چون شاخ بقم شد و پوست بر اندام وی چون زعفران شاخ گشت. ( کلیله چ مینوی ص 189 ).