تنبه

لغت نامه دهخدا

تنبه. [ تَم ْ ب َ / ب ] ( اِ ) چوبی گنده و بزرگ باشد که در پس در نهند تا در گشوده نگردد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ). و آن را کلندر و کلندره نیزگویند. ( فرهنگ جهانگیری ) :
پیری اگر تو درون شوی ز در شهر
سخت کند بر تو در به تنبه و فانه.ناصرخسرو.ز نقش شوم آن روهای منکر
ستنبه گشته هریک تنبه در.امیرخسرو ( از فرهنگ رشیدی ).
تنبه. [ ت َ ن َب ْ ب ُه ] ( ع مص ) بیدار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). بیدار و هوشیار شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بیدار شدن از خواب. ( از اقرب الموارد ). || آگاه شدن بر امری. ( از اقرب الموارد ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). و در الاساس : تنبهت علی الامر تفطنت له ُ. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ نَ بُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) بیدار شدن ، هوشیار شدن .
(تَ بَ ) (اِ. ) چوب پشت در، کلون .

فرهنگ عمید

۱. هوشیار شدن، به خود آمدن.
۲. [قدیمی] بیدار شدن.
۳. آگاهی، هوشیاری.
کلون در، چوب پشت در.

فرهنگ فارسی

بیدارشدن، هوشیارشدن، بخود آمدن، آگاهی
۱ - ( مصدر ) بیدار شدن هوشیار شدن . ۲ - ( اسم ) بیداری بیدار مغزی آگاهی هوشیاری . جمع : تنبهات .
چوبی گنده و بزرگ باشد که در پس در نهند تا در گشوده نگردد .

ویکی واژه

بیدار شدن، هوشیار شدن.
چوب پشت در، کلون.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال قهوه فال قهوه فال ای چینگ فال ای چینگ فال تک نیت فال تک نیت