تسقیم

لغت نامه دهخدا

تسقیم. [ ت َ ] ( ع مص )بیمار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سقیم و مریض کردن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ).

فرهنگ عمید

بیمار کردن.

فرهنگ فارسی

بیمار کردن سقیم و مریض کردن کسی را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم