بیکند

لغت نامه دهخدا

بیکند. [ ک َ ] ( اِ ) زاغه. آغل. ( یادداشت مؤلف ).
بیکند. [ ب َ ک َ ] ( اِخ ) نام شهری است که در روایات قدیم بنای آن را به جمشید نسبت دهند و گویند که سالها پایتخت افراسیاب بود و به کنگ دژ یا کندژ مشهور است. و آن در پنج فرسخی بخارا و سر راهی که نزدیک «فربر» به جیحون میرسد قرار دارد واکنون هم موجود است. این شهر در قرن چهارم دارای قلعه ای بود که فقط یک دروازه داشت و در وسط شهر مسجدی بود مزین به سنگهای مرمر و محرابی زراندود و حومه آن بازار داشت که گویند به هزار میرسید. ( از ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 492 ). و نیز رجوع به تاریخ بخارای نرشخی ص 5 ، 21 ، 22 و حدود العالم ، معجم البلدان ، نزهةالقلوب ص 261، مراصدالاطلاع ، الفهرست ابن الندیم ، الجماهر ص 205، 157، فهرست حبیب السیر، مجمل التواریخ ص 309 و برهان و فرهنگهای فارسی شود :
منه دل در جهان کز بیخ برکند
جهان جم را که او آکند بیکند.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

شهر کوچکی است بین بخارا وجیحون که تا بخارا یک مرحله ( منزل ) فاصله دارد.
زاغه . آغل .

ویکی واژه

~ به معنای فارسی آن یک‌شهر، یک‌روستا ولی چرایی این عنوان در شاهنامه مشهود نیست.
~ را شاهنامه گاهی پیکند، و گاهی کندز نیز می‌نامند. این شهر با اینکه تورانی است ولی آتشکده و کتاب زندواُست در آنجا مرسوم بود.
~ احتمالا پایتخت توران بوده چون خاندان سلطنتی افراسیاب در آنجا ساکن بودند. سپهدار ترکان به بیکند بود ..... بسی گرد او خویش و پیوند بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم