بوتراب

لغت نامه دهخدا

بوتراب. [ ت ُ ] ( اِخ ) کنیت حضرت علی علیه السلام ، چرا که روزی آن جناب در حالت غم و غصه بر زمین مسجد استراحت فرمودند، پیغمبر ( ص ) آمده رخسار و اندام ایشان را از خاک ، گردآلوده دیده ، از راه شفقت برای بیدار کردن فرمود: قم یا اباتراب. از آن روز این کنیت مقرر گشت و به آن کنیت تفاخر میکرد. و بوتراب در اصل ابوتراب است که فارسیان الف را اکثر حذف میکنند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
که شود سخت زود دیو لعین
زیر نعلین بوتراب تراب.ناصرخسرو.به بوتراب که شاه بهشت و کوثر اوست
فدای کعب و ترابش کواعب و اتراب.خاقانی.شاه چو صبح دوم هست جهانگیر از آن
هم دل بوالقاسم است ، هم جگربوتراب.خاقانی.رجوع به ابوتراب شود.

فرهنگ معین

(تُ ) [ ع . ] ( اِ. ) پدر خاک ، کنیة حضرت آدم .

فرهنگ فارسی

کنیت حضرت علی علیه السلام چرا که روزی آن جناب در حالت غم و غصه بر زمین مسجد استراحت فرمودند پیغمبر ( ص ) آمده رخسار و اندام ایشان را از خاک گرد آلوده دیده از راه شفقت برای بیدار کردن فرمود : قم یا ابا تراب .

ویکی واژه

پدر خاک، کنیة حضرت آدم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال کارت فال کارت فال اوراکل فال اوراکل فال احساس فال احساس