تجمع. [ ت َ ج َم ْ م ُ ] ( ع مص ) گردآمدن از هر جای. ( تاج المصادر بیهقی ). گردآمدن مردم از هر جای. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( ازقطر المحیط ). گردآمدن. ( زوزنی ). فراهم آمدن. ضد تفرق. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از قطر المحیط ). فراهم آمدن و جمع شدن. ( فرهنگ نظام ). تجمع متفرق ؛ بهم پیوستن و فراهم آمدن. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
(تَ جَ مُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) گرد آمدن ، جمع شدن .
فرهنگ عمید
جمع شدن، گرد آمدن، فراهم آمدن.
فرهنگ فارسی
جمع شدن، گرد آمدن، فراهم آوردن ( مصدر ) گرد آمدن انجمن شدن . جمع : تجمعات .
فرهنگستان زبان و ادب
{association} [شیمی] تلفیق مولکول های یک ماده با یکدیگر یا با مواد دیگر برای شکل دهی گونه های شیمیایی ای که با نیروهایی ضعیف تر از پیوندهای شیمیایی گرد هم آمده اند {meeting} [عمومی] جمع شدن موقت گروهی از مردم که در طی چند ساعت به بحث و تبادل نظر و تصمیم گیری دربارۀ مسائل خاصی که ممکن است اجتماعی یا سیاسی باشد، می پردازند؛ این واژه در زبان فارسی بیشتر بار سیاسی به خود گرفته است و به آن دسته از اجتماعات سیاسی گفته می شود ...
دانشنامه عمومی
جلسه، گردهمایی، تجمع یا میتینگ به یک قرار دو یا چند نفر گویند که به دور یکدیگر جمع می شوند و در مورد موضوع یا موضوعاتی به گفتگو می پردازند. قرار به یک روند یا عملی گفته می شود که دور هم جمع شدن را برای ایجاد یک محفل شامل می شود.