تلفیق

تلفیق در دو معنا به کار می‌رود: معنای اول در فقه اهل سنّت، به معنای تقلید از چند مذهب فقهی در یک مسئله است، به گونه‌ای که عمل انجام شده مطابق با هیچ یک از مذاهب فقهی نباشد. معنای دوم نیز در برخی از مباحث فقهی، به معنای نزدیک به مفهوم لغوی آن، یعنی اتصال یک قسمت به قسمت دیگر، به کار می‌رود. معنای اول تلفیق تقلید از چند مذهب فقهی در یک مسئله به گونه‌ای که عمل انجام شده مطابق با هیچ یک از مذاهب نباشد در تمامی مباحث فقهی قابل تصور است.

لغت نامه دهخدا

تلفیق.[ ت َ ] ( ع مص ) دو درز و یا دو سخن را بهم آوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فراهم آوردن و ترتیب دادن. ( آنندراج ). || سخن دیگران را ضمن سخن خود آوردن: از اشعار متقدمان بطریق استعارت تلفیقی نرفت. ( گلستان ). || بربافتن و بیاراستن حدیث را. ( از ناظم الاطباء ). دروغ و باطل گفتن ومطابق کردن. ( آنندراج ). بیاراستن حدیث را و تمویه آن به باطل. ( از اقرب الموارد ). || طلب کردن امری را و دست نیافتن بدان. ( از اقرب الموارد ). || علمی که در آن از توفیق بین حدیثها که بظاهر با هم متنافی هستند بحث شود. ( از کشف الظنون ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع. ] (مص م. ) به هم بستن، به هم پیوستن، مرتب کردن.

فرهنگ عمید

۱. دو چیز را به هم آوردن.
۲. [قدیمی] دو پارۀ جامه را به هم دوختن.
۳. سخن را به هم پیوند دادن.
۴. ترتیب دادن.
۵. آراستن و با هم جور کردن.
۶. به هم پیوند دادن و مرتب ساختن کلمات.

فرهنگ فارسی

دوچیزرابهم آوردن، دوپاره جامه رابهم دوختن
۱ -( مصدر ) باهم آوردن بهم بستن ترتیب دادن مرتب کردن. ۲ -( اسم ) ترتیب. جمع: تلفیقات.

جملاتی از کلمه تلفیق

شرع و حکمت همی دهم ترتیب در و گوهر همی کند تلفیق
کز میوهٔ تلفیق لفظ و معنی پیوسته چو باغ به بار باشد
تو از کتابکی دو سه تلفیق کرده ای چیزی که نزد دانا عین فضیحت است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم