تدافع. [ ت َ ف ُ ] ( ع مص ) یکدیگر را دفع کردن. ( زوزنی ). یکدیگر را دور کردن در کارزار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تدافع دو مسئله ؛ تناقض آنها. ( از اقرب الموارد ). || دفع نمودن با همدیگر چیزی را و حواله کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تدافع چند تن چیزی را؛دفع کردن آنرا هر یک از آنان به دیگری. گویند: ضیف یتدافعه الحی ؛ یعنی حواله میکند و دفع میکند مهمان را هر یک به دیگری. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
(تَ فُ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - دفاع کردن . ۲ - یکدیگر را پس زدن .
فرهنگ عمید
۱. دفاع کردن. ۲. [قدیمی] یکدیگر را دفع کردن، همدیگر را پس زدن.
فرهنگ فارسی
دفاع کردن، یکدیگررادفع کردن، همدیگرراپس زدن ۱- ( مصدر ) یکدیگر را راندن . هم را دفع کردن . همدیگر را پس زدن .۲- ( اسم ) دفع یکدیگر. جمع : تدافعات .