بنداد

لغت نامه دهخدا

بنداد. [ ب ُ ]( اِ مرکب ) بنیاد. ( برهان ). بنیاد و آنرا بنلاد نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بنیاد. ( شرفنامه منیری ) ( ناظم الاطباء ). بنیاد. اساس. ( فرهنگ فارسی معین ). || اصل هر چیزی. ( برهان ) ( شرفنامه منیری )( ناظم الاطباء ). || پشتیبان. ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بنیاد شود.

فرهنگ معین

(بُ ) (اِمر. ) ۱ - بنیاد، اساس . ۲ - اصل هر چیز.

فرهنگ عمید

= بنیاد

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بنیاد اساس . ۲ - اصل هر چیز. ۳ - پشتیبان .

ویکی واژه

بنیاد، اساس.
اصل هر چیز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم