تسنن

لغت نامه دهخدا

تسنن. [ ت َ س َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) متغیر شدن. || به راهی درشدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). گذشتن از عَدوه. ( از متن اللغة ). || عمل کردن به سنت. ( از المنجد ). || مذهب اهل سنت را در اختیار کردن. ( از متن اللغة ). سنی گری ، سنی شدن. مقابل تشیع. چاریاری.
- از اهل تسنن ؛ از اهل سنت و جماعت ، سنی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و رجوع به سنت شود.

فرهنگ معین

(تَ سَ نُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - پیرو سنت بودن . ۲ - عقیدة کسانی که پس از پیامبر، ابوبکر را خلیفه می دانند.

فرهنگ عمید

۱. قبول سنت و طریقه کردن، پیرو سنت بودن.
۲. نام عمومی مذاهب عمدۀ اسلامی که پیروانشان خود را پیرو سنت پیامبر اسلام و خلفای راشدین می دانند.

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) پیرو سنت بودنقبول سنتت کردن. ۲- سنی بودن عقید. فرق. اکثریت که پس از پیغمبر اسلام صلی الله خلفای راشدین را بترتیب خلیفه و امیر المومنین دانند مقابل شیعه. یااهل تسنن . سنی مقابل شیعی .

ویکی واژه

پیرو سنت بودن.
عقیدة کسانی که پس از پیامبر، ابوبکر را خلیفه می‌دانند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال نخود فال نخود فال امروز فال امروز فال کارت فال کارت