بهدار

لغت نامه دهخدا

بهدار. [ ب ِ ] ( نف مرکب ) نیکودارنده. || مأمور بهداری که عهده دار رسیدگی به بهداشت مردم مخصوصاً اهالی قرا و قصبات است. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(بِ ) (ص فا. ) مأمور بهداری که عهده دار رسیدگی به بهداشت مردم مخصوصاً اهالی روستا و قصبات است .

فرهنگ عمید

مٲمور ادارۀ بهداری که وظیفه اش رسیدگی به امور بهداشتی مردم، به ویژه روستاییان است.

فرهنگ فارسی

ماموراداره بهداری که وظیفه اش رسیدگی باموراست
( اسم ) مامور بهداری که عهده دار رسیدگی ببهداشت مردم مخصوصا اهالی قری و قصبات است .
نیکو دارنده . یا مامور بهداری که عهده دار رسیدگی ببهداشت مردم مخصوصا اهالی قرا و قصبات است .

ویکی واژه

مأمور بهداری که عهده دار رسیدگی به بهداشت مردم مخصوصاً اهالی روستا و قصبات
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم