خاکستری. [ ک ِ ت َ ] ( ص نسبی ) برنگ خاکستر. رنگ سربی. رنگ سنجابی. اَقتَم. ( اقرب الموارد ). رَمادی . اَشهَب. شهباء. عَوهَق. ( تاج العروس ). خاکستری. [ ک ِ ت َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 54 هزارگزی شمال باختری تربت جام و 2 هزارگزی خاور مالرو عمومی تربت جام به فریمان. ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیری دارای 208 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است. آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و مالداری است و راه مالرو میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
فرهنگ معین
( ~. ) (ص نسب . ) به رنگ خاکستر.
فرهنگ عمید
۱. آلوده به خاکستر. ۲. (اسم ) از رنگ های ترکیبی، مرکب از سفید و سیاه. ۳. به رنگ خاکستر. ۴. (حاصل مصدر ) [قدیمی، مجاز] فنا، نیستی.
فرهنگ فارسی
(صفت ) منسوب به خاکستر برنگ خاکستر خاکستر گون سربی . دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد .
دانشنامه عمومی
خاکِستَری که به آن رنگ طوسی یا رنگ نقره ای نیز می گویند، به هرگونه طیف از رنگ های میان سیاه و سفید گفته می شود. در کل به رنگ سیاه، سفید، و پرده های گوناگونِ خاکستریِ میان آن دو، رنگ های خنثی گفته می شود. اگر نور سبز و شیء قرمز باشد رنگ حاصل مایل به خاکستری خواهد شد، برای این که نور رنگ مکمل بیشتری از شیء دارد که رنگ شیء را مهار می کند. رنگ خاکستری بیشتر در طبیعت و در صنعت مُد دیده می شود. تصاویری که در آنها تماماً از رنگ های خنثی استفاده شده، تصاویر سیاه وسفید یا تک فام نامیده می شوند. نام این رنگ از مقایسهٔ آن با رنگی که معمولاً خاکستر دارد مشتق شده است. با رنگ خاکستری معمولاً اندوه، افسردگی و ناامیدی تداعی می شود. در تاریخ ایران از این رنگ برای محمدعلی شاه در زمان قاجار استفاده شده است خاکستری (فیلم ۲۰۱۱). خاکستری ( به انگلیسی: The Grey ) نام فیلمی است به کارگردانی جو کارنهان. این فیلم محصول ۲۰۱۱ و در ژانر تریلر روانشناسانه است. فیلمنامهٔ خاکستری برپایهٔ رمانی به نام Ghost Walker اثر ایان مکنزی جفرز و با هم کاری نویسندهٔ رمان و کارگردان نگاشته شده است. از بازیگران این فیلم می توان از لیام نیسون و فرانک گریلو نام برد. جان رالف اتوی ( با بازی لیام نیسون ) در یک پالایشگاه در آلاسکا به پیشه ی کشتن گرگ های خاکستریِ مزاحم کارکنان اشتغال دارد. او که همسرش را از دست داده تصمیم به خودکشی با شلیک گلوله به دهانش می گیرد، ولی از تصمیمش پشیمان می شود. روز پس از آن او با شماری از کارکنان استخراج کننده ی نفت سوار هواپیما می شود تا به منزل بازگردند، ولی هواپیما سقوط می کند و همه ی سرنشینانش به جز اتوی و شش تن دیگر، کشته می شوند. بازماندگان خود را در احاطه ی سرما و گرسنگی می یابند، ولی به زودی درمی یابند که مشکل بزرگتری دارند و آن مشکل وجود گله ای از گرگهاست. گرگ ها دو تن از بازماندگان را می درند، دیگران برای نجات و با رهبری اتوی - که از گرگ ها شناخت دارد - به جنگلی در آن نزدیکی پناه می برند. در جنگل یکی دیگر از گرگ ها به گروه که دور آتش گردآمده اند می تازد، ولی آنان گرگ را کشته و در آتش پخته برای زدودن گرسنگی می خورند. شب هنگام آنان به بحث و گفتگو از جمله درباره ی باورهایشان می پردازند و اتوی می گوید که بی خداست ولی دوست داشت که می توانست ایمان آورد. در روز پس از آن، نجات یافتگان به سوی جنوب رهسپار می شوند، برک ( با بازی نونسو آنوزی ) بر اثر هیپوکسی دچار هذیان گویی می شود و گروه با افروختن آتشی توقف می کنند. آنان باز به گفتگو می نشینند و از دلبستگی هایشان سخن می گویند، از جمله اتوی از پدر الکلی اش می گوید و شعری که او گفته و به دیوار آویخته بود. که متن شعر اینگونه بود Into the last good fight I'll ever know. Live and die on this day. . . در بامداد روز بعد، گروه درمی یابند که برک از سرما یخ زده است. بازماندگان به راهپیمایی ادامه می دهند تا اینکه صدای رودی را می شوند؛ آنان از پی صدا می روند و به پرتگاهی می رسند. تصمیم می گیرند از پرتگاه به سوی درختان پایین آن با کشیدن ریسمانی حرکت کنند. هندریک ( با بازی دالاس رابرتز ) داوطلبانه از پرتگاه به سوی درختان می پرد و طنابی که متشکل از چند پارچه ی گره خورده است را به آن طرف درختان وصل می سازد. بازماندگان گروه یکی یکی خود را به آنجا می رسانند، ولی تااگت ( با بازی درمت ملرنی ) - که دستش آسیب دیده و از ارتفاع هم می ترسد - نمی تواند عبور کند، ریسمان پاره شده و وی را به درخت می کوبد. پیکر نیمه جان او به پایین می افتد و گرگ ها او را می برند. دیاز ( با بازی فرانک گریلو ) هنگامی که برای نجات او می شتابد از درخت می افتد و پایش آسیب می بیند.