حفار

لغت نامه دهخدا

حفار. [ ح َف ْ فا ] ( ع ص ) آنکه زمین را کند. چاه کن. مقنی. ( منتهی الارب ). || گورکن. قبرکن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). منسوب بحفر یعنی گورکن. ( الانساب ). ج ، حفارون. || آنکه اراضی بناهای منخسفه یا مخروبه قدیم را کند برای یافتن عتیقه ها. تیله کن.
حفار. [ ح َ ] ( ع اِ ) چوبی که آنرا خمانیده و در وسط سوراخ کرده میان خانه [ چادر خیمه ] تعبیه کنند و درسوراخ آن ستون میانه قائم گردانند. ( منتهی الارب ).
حفار. [ ] ( اِ ) ظاهراً مرغی است و آنرا بلهجه طبری وکا گویند :
کبک و حفار هست کوک و وکا.( نصاب طبری ).
حفار. [ ح ُ ] ( اِخ ) نام موضعی میان یمن و تهامة.

فرهنگ معین

(حَ فّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - کسی که پیشه اش کندن زمین و کاوش کردن آن است . ۲ - گورکن ، قبرکن . ۳ - باستان شناسی که برای به دست آوردن اشیا عتیقه زمین را حرف کند.

فرهنگ عمید

۱. کسی که کارش کندن زمین و کاوش کردن در زمین است.
۲. گورکن.

فرهنگ فارسی

کسی که کارش کندن مین وکاوش کردن درزمین است
( صفت ) ۱ - کسی که پیشه اش کندن زمین و کاوش کردن آنست . ۲ - گور کن قبر کن . ۳ - باستان شناسی که باری اشیائ عتیقه زمین را حفر کند : (( هیات حفاران فرانسوی در شوش بکار مشغول شدند . ) )
نام موضعی است میان یمن و تهامه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم