لغت نامه دهخدا
زلف تو سیم تو از دزد نگه خواهد داشت
بخم و پیچ برافکنده چو جیم اندر جیم.فرخی.زبهر آنکه بجعد و بزلف او مانم
بحیله تن را گه جیم کردمی گه دال.فرخی.دهان تنگ تو میم است گویی
شکنج زلف تو جیم است گویی.نظامی.زلف سیهش بشکل جیمی
قدش چو الف دهن چو میمی.نظامی.|| ( مص ) جیم نوشتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): جیم جیماً؛ جیم نوشت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).