لغت نامه دهخدا
جون. [ ج َ وَ ] ( اِ ) چوبی باشد که در زیر آن غلطکها نصب کنند و بر گردن گاو بندند و بر بالای غله ای که از کاه جدا نشده باشد بگردانند تا غله از کاه جدا شود. ( برهان ) . || یواشن. منسفه ، آن پنجه ایست که بدان خرمن باد دهند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
جون. ( ع اِ ) ( اصطلاح جغرافیا ) قطعه ای از دریا که بسیار در خشکی وارد شود. ( از محیطالمحیط ). خلیج. رجوع به خلیج شود. || ج ِ جَون. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به جَون شود.
جون. [ ج ُ وَ ] ( ع اِ ) ج ِ جونة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جونة شود.
جون. [ ج َ ]( اِخ ) بنوالجون ؛ قبیله ایست از ازد. ( منتهی الارب ).
جون. [ ج َ ] ( اِخ ) نام رودخانه ایست عظیم در هندوستان. ( برهان ).
جون. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن قتادة. از صحابیان یا تابعیان است. ( منتهی الارب ).