جهات. [ ج ِ ] ( ع اِ ) ج ِ جهت. جهت ها. سوها. سویها. اطراف. جوانب. || چهار سمت اصلی و سمت های فرعی. ( فرهنگ فارسی معین ). - جهات سته ؛ فوق ، تحت ، یمین ، یسار، اَمام ( قُدّام )، خَلْف. || رویها. همه روی : بهمه جهات. || مالیاتی است که بر صنایع تعلق میگرفته. ( فرهنگ فارسی معین ). - مال و جهات ؛ مالیاتی که بمصرف تأمین کاروان حج میرسد. مال الجهات. ( فرهنگ فارسی معین ). || اموال و اثاث. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : جاریه که... بیرون آمد و بر بام قلعه رفته فریاد برآورد که ای لشکر اگر مرا امان دهید و متعرض جهات من نشوید درِ حصن را میگشایم ( حبیب السیر ). || ( اصطلاح منطق ) جهات قضیه ، مثل واجب یا ممتنع یا ممکن. رجوع به جهة شود. || در تداول امروز: دلایل ، علل ، موجبات.
فرهنگ معین
(جِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ جهت .
فرهنگ عمید
۱. سوی، جانب، طرف. ۲. ناحیه. * جهات اربعه (اصلی ): (جغرافیا ) جهت های چهارگانه، شاملِ مشرق، مغرب، شمال، و جنوب. * جهات فرعی: (جغرافیا ) جهت های چهارگانه، بین جهات اصلی، شامل شمال شرقی، جنوب شرقی، شمال غربی، و جنوب غربی. * جهات شش گانه (سته ): [قدیمی] زیر، بالا، راست، چپ، پیش، و پس.
فرهنگ فارسی
سوی، طرف، سمت، ناحیه، جانب، چهارجهت اصلی وفرعی ( اسم ) جمع جهت . ۱- سویها سوها اطراف جوانب .۲- هر یک از چهار سمت اصلی و سمتهای فرعی .۳- رویها همه روی بهمه جهات .۴- مالیاتی است که بر صنایع تعلق میگرفته . یا جهات اربعه ( چهارگانه ). یا جهات اصلی ( اصلیه ) . شمال جنوب مشرق و مغرب . یا جهات فرعی ( فرعیه ). شمال شرقی شمال غربی جنوب شرقی جنوب غربی . یامال وجهات . مالیاتی که بمصرف تامین خوار بار کاروان حج میرسید مال الجهاه .