رعو

لغت نامه دهخدا

رعو. [ رَع ْوْ ] ( ع مص ) رَعوَة. رِعوَة. بازایستادن مرد از کارخود. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رَعوَة شود. || رُعْوْ یا رِعْوْ. پرداختن از جهل و بدی و بازایستادن از آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به رَعوَة شود.
رعو. [ رُع ْوْ ] ( ع اِ ) رَعْوْ. رِعْوْ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به رَعْوْ شود.
رعو. [ رِع ْوْ ] ( ع اِ ) رَعْوْ. رُعْوْ. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به رَعْوْ شود.

جمله سازی با رعو

ابراهيم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفخشد بن سام بن نوح.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ارمنی فال ارمنی استخاره کن استخاره کن فال تک نیت فال تک نیت