جمع کردن

لغت نامه دهخدا

جمع کردن. [ ج َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گرد کردن. ( فرهنگ فارسی معین ): اموال بسیار جمع کرد. || فراهم کردن. غند کردن. ( فرهنگ فارسی معین ): لوازم و اسباب خانه را جمع کرد تا با وسیله نقلیه حمل کند.

فرهنگ فارسی

۱- گرد کردن گرد آوردن :( اموال بسیار جمع کرد. ) ۲- فراهم کردن غند کردن : ( ( لوازم و اسباب خانه را جمع کرد تا با وسیل. نقلیه حمل کنند. ) )
گرد کردن یا فراهم کردن غند کردن

ویکی واژه

riunire
accumulare
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم