جمع کردن. [ ج َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گرد کردن. ( فرهنگ فارسی معین ): اموال بسیار جمع کرد. || فراهم کردن. غند کردن. ( فرهنگ فارسی معین ): لوازم و اسباب خانه را جمع کرد تا با وسیله نقلیه حمل کند.
فرهنگ فارسی
۱- گرد کردن گرد آوردن :( اموال بسیار جمع کرد. ) ۲- فراهم کردن غند کردن : ( ( لوازم و اسباب خانه را جمع کرد تا با وسیل. نقلیه حمل کنند. ) ) گرد کردن یا فراهم کردن غند کردن