جسمی

لغت نامه دهخدا

جسمی. [ ج ِ ] ( ص نسبی ) مقابل روحی. آنچه به جسم نسبت دارد. جسمانی. آنکه از جسم باشد :
عالم جسمی اگر از ملک اوست
ملکی بس بیمزه و بی بقاست.ناصرخسرو.
جسمی. [ ج َ ] ( اِ ) خارخسک را گویند و آن خاری باشد سه پهلو. ( برهان ) ( آنندراج ). خسک است. ( فهرست مخزن الادویه ) ( تحفه حکیم مؤمن ). زوفا. حِسَل . درلغت سریانی نام گیاهی است که به آویشن ( صعتر ) ماند و نام دیگر آن حسل است. ( یادداشت مؤلف از لکلرک ).

فرهنگ عمید

=خارخسک
١. [مقابلِ روحی] بدنی.
٢. [قدیمی، مجاز] کسی که بیشتر به امور جسمانی توجه دارد و از معنا و حقیقت غافل است.

فرهنگ فارسی

خار خسک را گویند و آن خاری باشد سه پهلو . خسک است .

ویکی واژه

fisico
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تک نیت فال تک نیت فال مارگاریتا فال مارگاریتا