جدد

لغت نامه دهخدا

جدد. [ ج ُ دَ ] ( ع اِ ) زمین سخت. ( معجم البلدان ). || ج ِ جُدَّه به معنی خرقه. ( قطر المحیط ). رجوع به جُدَّه شود. || ج ِ جدید. ( اقرب الموارد ). || راهها. ( آنندراج ):... و من الجبال جدد بیض وحمر مختلف الوانها و غرابیب سود. ( قرآن 35 / 27 ).
جدد. [ ج ُ دَ ] ( ع اِ )ج ِ جدید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ).رجوع به این کلمه شود. ج ِ جُدَّه. ( ترجمان القرآن ). رجوع به جُدَّه شود. ج ِ جاده ، راهها. ( غیاث اللغات ).
جدد. [ ج َ دَ ] ( ع اِ ) روی زمین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد از لسان ). || غده مانندی در گردن شتر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شبه السلعة فی عنق البعیر. ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). || ریگ تنک. || زمین هموار درشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ). و در این مثل : من سلک الجدد امن العثار. بهمین معنی است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آن راه که در آن درشتی نبود. ( مهذب الاسماء ). راه راست. طریق مستقیم.
جدد. [ ج ُ دَ ] ( اِخ ) نام موضعی است در بلاد هذیل. ( معجم البلدان ) ( مراصدالاطلاع ) :
ثم انصببنا جبال الصفر معرضة
عن الیسار و عن ایماننا جدد.غاسل بن غزیة الجربی الهذلی ( از معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(جَ دَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - راه راست . ۲ - زمین رست . ۳ - هامون ، زمین هموار درشت .

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- راه راست . ۲- زمین راست . ۳- هامون زمین هموار درشت .
نام موضعی است در بلاد هذیل

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی جُدَدٌ: جاده ها - راهها(جمع جده)
تکرار در قرآن: ۱۰(بار)

ویکی واژه

راه ر
زمین رست.
هامون، زمین هموار درشت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال زندگی فال زندگی فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت