تکو

لغت نامه دهخدا

تکو. [ ت َ ] ( اِ ) نان تنک روغنی. ( برهان ) ( انجمن آراء ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نان تنکی را گویند که روغن در خمیر آن کرده بپزند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). تکوی. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || موی درهم پیچیده و مجعد را نیزگفته اند. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). موی مجعد باشد. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). موی زنگیانه. ( شرفنامه منیری ) :
در تکوی تست جان من اسیر
چون غریبی کو به ظلمت خو گرفت.اثیر اخسیکتی ( از فرهنگ رشیدی ).

فرهنگ معین

(تَ ) (اِ. ) ۱ - موی در هم پیچیده . ۲ - نان روغنی .

فرهنگ عمید

۱. موی درهم پیچیده و مجعد: در تکوی توست جان من اسیر / چون غریبی کاو به ظلمت خو گرفت (اثیرالدین اخسیکتی: مجمع الفرس: تکو ).
۲. نان روغنی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - موی در هم پیچیده و مجعد . ۲ - نان روغنی .

ویکی واژه

موی در هم پیچیده.
نان روغنی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال چای فال چای فال راز فال راز