غریبی

لغت نامه دهخدا

غریبی. [ غ َ ] ( حامص ) دوری از خان و مان. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بیگانگی و غربت. عدم آشنایی. ( ناظم الاطباء ) :
کسی را در غریبی دل شکیباست
که در خانه نباشد کار او راست.( ویس و رامین ).غریبی دشمن صعب است کز تو
نخواهد جز زمین و شهر و مسکن.ناصرخسرو.وعده کرده ست بدان شهرغریبیت بسی
جامه و نعمت کآن خلق ندیده ست به خواب.ناصرخسرو.کس را مباد عشق و غریبی و بی زری.عمعق بخارائی.غریبی بود عذرخواهی بزرگ.نظامی.گفت اطفال منند این اولیا
در غریبی فرد از کار و کیا.مولوی.در غریبی بس توان گفتن گزاف.مولوی.گر به غریبی رود از ملک خویش
محنت و سختی نبرد پینه دوز.سعدی ( گلستان ).غم غریبی و غربت چو برنمی تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم.حافظ.- امثال :
غریبی بود عذرخواهی بزرگ .نظامی ( از امثال و حکم دهخدا ). غریبی خاک دامن گیر دارد.؟ ( امثال و حکم دهخدا ).|| بینوایی و گدایی و افلاس. ( ناظم الاطباء ). || فروتنی. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) قماشی است بسیار نفیس. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ( ص ) به معنی غریب. ( لسان العرب از ذیل اقرب الموارد ).
غریبی. [ غ َ ] ( اِ ) نوعی برنج در گیلان. قریبی.
غریبی. [ غ َ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه اورک هفت لنگ بختیاری. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 74 ). رجوع به اورک شود.
غریبی. [ غ َ ] ( اِخ ) از شاعران فارسی زبانی بود که به هند مهاجرت کرد. صاحب صبح گلشن آرد: از ارض خراسان سر برکشیده و به اختیار غربت از وطن در عهد همایون پادشاه به سرزمین هندوستان رسیده و در سلک ملازمان همایونی منسلک گردیده. او راست :
گر گشاد کار ما بودی ززلف یار ما
اینچنین آشفته و برهم نبودی کار ما
دل ز چاک سینه میخواهد که بیند روی دوست
مرهم ای مشفق منه بر سینه افکار ما
ای غریبی التفات او بغیر آزار نیست
چندخواهد بود یا رب در پی آزار ما.تا حریم حرم یار شده مسکن من
رفته بیرون هوس خلد برین از سرمن.( از صبح گلشن ص 299 ).وی از اسماعیلیه و حروفیه بود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

فرهنگ فارسی

( خواجه ) محمد رضا بن سلطان حسین هراتی ملقب به [ خیرخواه ] و متخلص به غریبی ( قر . دهم ه . ) . وی در زمان شاه طهماسب صفوی ظهور کرد و غالب آثارش در سال ۹۶٠ ه ق . / ۱۵۵۳ م . یا حوالی آن تالیف شده . او پیرو مذهب اسماعیلیه بود و آثارش حاکی ازین معنی است : فصل در بیان شناخت امام ( در هند چاپ شده ) رساله خیرخواه قطعات خیرخواه ( که بضمیمه منتخبی از اشعار او توسط ایوانف بطبع رسیده ) . ۳ - تیره ایست از هفت لنگ بختیاری .
۱ - ( صفت ) منسوب به غریب ۲ - ( اسم ) نوعی برنج در گیلان .
از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری قمری است پس از سلوک در طریق علمی بقصد اکتساب طریقه مولویه بسیاحت پرداخت و مدتی در بلاد مختلف گردش کرد و باستانبول وارد شد بسال ۹۵۴ هجری قمری در همانجا درگذشت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم