تنظیم

لغت نامه دهخدا

تنظیم. [ ت َ ] ( ع مص ) مبالغه نظم. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). درکشیدن جواهر به رشته وسخن در وزن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). درکشیدن جواهر به رشته و وزن ترتیب دادن سخن را. ( ناظم الاطباء ). جواهر به رشته کشیدن. ( آنندراج ). ترتیب شعر وبه رشته کشیدن مروارید. ( ناظم الاطباء ) :
با چنین پیران لابل که جوانان چنین
زود باشد که شود عقد خراسان تنظیم.؟ ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390 ).|| مجازاً بمعنی درستی امورات شهر و دیار.( آنندراج ). ترتیب و آراستگی و انتظام. ( ناظم الاطباء ). ترتیب دادن. ( منتهی الارب ). || نظام برآوردن ماهی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پر گردیدن شکم ماهی و سوسمار از تخم. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . )۱ - نظم دادن . ۲ - پیوند دادن .

فرهنگ عمید

۱. نظم دادن.
۲. مرتب کردن کارها.
۳. به رشته کشیدن جواهر.
۴. به نظم وترتیب درآوردن سخن.

فرهنگ فارسی

مرتب کردن، نظم دادن، برشته کشیدن جواهر
۱- ( مصدر ) نظم دادن سر و سامان دادن بسامان کردن مرتب ساختن . ۲ - پیوند دادن برشته کشیدن . ۳ - ( اسم ) آراستگی نظم . جمع : تنظیمات .
مبالغه نظم . درکشیدن جواهر به رشته و سخن در وزن . یا نظام بر آوردن ماهی .

فرهنگستان زبان و ادب

{arrangement} [موسیقی] 1. سازمان دهی مجدد قطعۀ موسیقی برای اجرا با یک یا چند ساز یا آواز دیگر 2. سازآرایی آهنگ در موسیقی مردم پسند
{maneuvre} [حمل ونقل ریلی] تمامی عملیات تنظیم قطار، شامل جداسازی واگن ها و لوکوموتیوها از قطار برای واگذاری به کارگاه ها و اتصال آنها به قطار و جابه جایی قطار در خطوط

ویکی واژه

ordinazione
نظم دادن.
پیوند دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال عشقی فال عشقی فال ارمنی فال ارمنی فال تاروت فال تاروت